فلسفی
تو برو! در افسانههای وطنی آمده؛ رانندهای با کامیونش 10نفر را زیر گرفت و کُشت. مردم همیشه در صحنه گرداگرد ماشین و جنازههاجمع شده بودند به تماشا و کارشناسی و کروکی کشیدن! موتورسوار نگون بختی که به سرعت می آمد نتوانست موتورش را کنترل کند و به یکی از تماشاگران برخورد کرد و او را کُشت. بنای آه و ناله گذاشت که: - وای بدبخت شدم! وای زدم یک نفر رو کُشتم! روزگارم سیاه شد.. وای وای! راننده کامیون با خونسردی جلو آمد، لِنگ جنازه را گرفت و پرتش کرد وسط ده نفری که کُشته بود و گفت: - شد11نفر! ... تو برو! توی زندگی هر کس، باید یک راننده کامیون باشد که لِنگ غصه آدم را بگیرد پرت کند توی بارش و بگوید: - شد هزار و یک غصه! تو برو...!
نظرات شما عزیزان:
|